
تکریمِ تماشای تو، لازم شده بر «حور» …ای در نظر اهل زمین، قدر تو مستور!
پای دل عالم به حریم تو، گرفتار…
دلها به تمنّای عَلَمهای تومأمور
از داغ لب خشک تو، محزون شده عالَم…
در محفل سوگت، دل غمگین شده مسرور
صیاد دل عالمی و رسم، همین است:
افتند غزالان به تمنای «تو»، در تور
«بینالحَرَمین» تو، مسیر دل و چشم است…
فرقی نکند «زائر نزدیک» تو… با دور
در محضر تو، هدیهٔ ما، قطرهٔ اشک است
این است همان مختصر و اندک مقدور
«زخم» است دلم از اثر نقد عزایت…
زخمی که محرمبهمحرم، شده ناسور
وصف سخن و جلوهٔ یک عمر حضورت…
دایم شده بازیچهٔ دلهای کر و کور
موسای سخن، بسته لب از پرسش و پاسخ
اوقات تَکَلُّم شده وقف «تو» در این طور
ای کاش که بی «معرفت سوگ» نمانم…
تا آن که نماند هدف پاک تو، محصور
تا آن که نماند هدف پاک تو، محصور
سید محمد سادات اخوی
نظرات